بهویژه آنکه چنین نمایشگاهی از سوی سفارت هلند و موزه ملی ریکس (آمستردام) و موزه فرانس هالس (هارلم) و طی یک مراسم رسمی در مؤسسه فرهنگی هنری صبا برگزار گردد.
نام رامبراند در تاریخ هنر جهان، آنچنان درخشان است که هرگز نمیتوان او را درمیان بسیاری از نوابغ دیگر، همچون داوینچی، میکلانژ، تیسین، آلبرشت دورر، روبنس، ولاسکز، و... نادیده گرفت.
اگر در نگاه به تاریخ، بخواهیم قلههای فتح شده را جستجو کنیم، بدون شک یکی از آن قلهها، قله رفیعی است که رامبراند بر فراز آن ایستاده است.
رامبراند در دوره خاصی از تاریخ هلند، در تعاملی پویا با شرایط روزگار خودش، رشد کرد و تکامل یافت و بهعنوان برجستهترین شخصیت هنری عصر طلایی هلند شناخته شد.
نگاه ژرف این هنرمند به انسان، وی را به کنکاشگری بزرگ در روح انسان، مبدل ساخت. رامبراند در بازنمایاندن انسان، کلیتی از شخصیت او را آنچنان به ما نشان میدهد که به سوی باطن و درون او هدایت میشویم.
رامبراند با تابلوهایی که از چهره خود کشیده، فروپاشی و زوال خودرا در طول زندگی پرفراز و نشیباش ضبط کرده و سنت کشیدن چهره را از نمایشی ساده و سطحی از ظاهر انسان به بیانی تأثیرگذار از «سفر دردناک آدمی در پهنه گیتی» تبدیل کرده است.
اکنون پس از گذشت یک سال از چهارصدمین سال تولد رامبراند، به همت فرهنگستان هنر، این نمایشگاه در دو سالن از مجموعه سالنهای مؤسسه فرهنگی هنری صبا برگزار شده است.
بسیاری از ما نقاشیها و آثار چاپی رامبراند و همچنین نقاشان برجسته قرن هفدهم هلند را در کتابهای مختلف تاریخ هنر و منابع دیگری که به تجزیه و تحلیل آثار آنان پرداختهاند، بارها و بارها دیدهایم. کمتر کسی از اهالی نقاشی است که تصاویر «اعضای سندیکا»، «سه صلیب»، «موعظه مسیح» و سلف پرترههای رامبراند را در کتابها و کاتالوگها ندیده باشد و درمورد ترکیببندی و مسائل نور، تیرگی و روشنی و بافت آثار او مطالبی نخوانده باشد؟
برای بسیاری نامهایی چون فرانس هالس و یان ورمیر آنقدر آشناست که شاید نام نقاشان بزرگ عصر طلایی کشور خودمان آنقدر در ذهنمان حک نشده باشد. اما با تمام این اوصاف، نام جعلی پوستر و هر آنچه که در این نمایشگاه به تماشا گذاشته شده است، بسیاری از کسانی را که با عطش دیدن آثار نوابغ هنر قرن هفدهم هلند وارد سالنهای گالری صبا شدند، آنقدر دچار دلزدگی و ناامیدی کرد که احساس کردند مورد تمسخر و توهین واقع شده است.
کسانی که نقاشیهای رامبراند را بهوسیله چاپهای دیجیتال آماده کرده و به دیوار آویختهاند، علاوه بر نادیده گرفتن حرمت مخاطب فرهیخته و با فرهنگ ایرانی، آنقدر از فهم هنری برخوردار نبودند که انبوهی از متنهای انگلیسی و فارسی را بر روی تابلوها اضافه نکنند و ذهن تماشاگر را مغشوش و نگاه آنان را آزرده نسازند.
شاید حتی اگر فقط یک تابلو از نقاشیهای رامبراند به تماشا گذاشته میشد، برای تماشاگران مشتاق و علاقهمند ایرانی قابل قبولتر میبود و یا اگر همان تابلوهایی که چاپ دیجیتال شده بودند بدون آن همه متنهای اضافی که روی نقاشیها چاپ شده بودند، ارائه میشدند، شاید قابل تحملتر بودند و کمتر باعث رنجش تماشاگران میشدند.
پس از دیدن نمایشگاه، تماشاگر باور نمیکند که رامبراند را آنطور اسفناک به او نشان داده باشند، آن هم از سوی مراجع رسمی کشوری همچون هلند که عصر طلایی خود را با نام رامبراند برای تمام جهان به رخ میکشند.
این فکر در ذهن تماشاگران نقش میبندد که اگر ایران بخواهد با چنین روشی، نگارگری عصر طلایی خود را در کشور هلند به تماشا بگذارد، آیا مسئولان فرهنگی آنان اجازه برگزاری آن را خواهند داد؟ آیا برای فرهنگستان هنر و مؤسسه فرهنگی هنری صبا، تجربه برپایی نمایشگاههای مشابه مانند «هنر انقلابهای دنیا»، کافی نبود که برای چندمینبار در دام چنین نمایشگاهی بیحاصل گرفتار نشوند و اعتبار خود را خدشهدار نسازند؟